ترجمه آيات به نام خداي رحمان و رحيم . مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بيشتر شما را از سعادت واقعيتان به خود مشغول كرد ( 1) . تا آنجا كه براي شمردن نياكان خود به قبرستان رفتيد ( 2 ) . نه ، اين مفاخرتها دردي را از شما دوا نميكند و به زودي خواهيد فهميد ( 3) . نه ، تاكيد ميكنم كه به زودي خواهيد فهميد ( 4) . نه ، باز تاكيد ميكنم كه اگر به علم اليقين برسيد ( 5) . آن وقت دوزخ را خواهيد ديد ( 6) . آن وقت به عين اليقينش مشاهده خواهيد كرد ( 7) . و سپس در آن روز از نعيم خدا بازخواست خواهيد شد ( 8) . بيان آيات اين سوره مردم را به شدت توبيخ ميكند بر اينكه با تكاثر ورزيدن و مسابقه گذاشتن ترجمة الميزان ج : 20ص :600 در جمع مال و اولاد و ياوران با يكديگر از خداي تعالي و از سعادت واقعي خود بيخبر ميمانند ، از تبعات و آثار سوء خسرانآور اين سرگرمي غفلت ميورزند . و ايشان را تهديد ميكند به اينكه به زودي نتيجه سرگرميهاي بيهوده خود را ميدانند و ميبينند ، و به زودي از اين نعمتها كه در اختيارشان گذاشته شده بود تا شكرش را بجاي آورند بازخواست ميشوند ، كه چرا در شكرگزاري خدا خود را به ناداني زديد ، و به كارهاي بيهوده سرگرم كرديد ، و چرا نعمت خدا را با كفران مقابله نموديد . و اين سوره از نظر سياقي كه دارد هم با مكي بودن ميسازد ، و هم با مدني بودن ، و به زودي روايات در سبب نزول آن در بحث روايتي خواهد آمد ان شاء الله . الهيكم التكاثر حتي زرتم المقابر در مفردات ميگويد : كلمه لهو به معناي هر كار بيهوده و بيارزشي است كه آدمي را از كار مهم و پر ارزش باز بدارد ، وقتي ميگويند : الهاه كذا معنايش اين است كه آن كار بيهوده وي را مشغول به خود كرد و از كاري مهمتر بازش داشت و در قرآن كريم آمده : الهيكم التكاثر . اما كلمه تكاثر و مكاثرة كه اولي مصدر باب تفاعل ، و دومي باب مفاعله است ، هر دو به معناي آن است كه جمعي در كثرت مال و اولاد و عزت با يكديگر مبارات و مفاخره كنند . و در معناي مقابر گفته جمع مقبره است ، كه - به كسره ميم و فتحه آن - به معناي محل قبر است ، و در قرآن كريم آمده ، آنجا كه فرموده : حتي زرتم المقابر و زيارت مقابر كنايه از مردن است . و بنا به معنايي كه او كرده و بنابر آنچه به كمك سياق فهميده ميشود معناي آيه اين است كه : تكاثر و مفاخرت شما در داشتن مال و زينت دنيا ، و مسابقه گذشتنتان در جمع عده و عده ، شما را از آنچه واجب بود بر شما بازداشت ، و آن عبارت بود از ذكر خدا ، در نتيجه عمري را به غفلت گذرانديد ، تا مرگتان فرا رسيد . بعضي آيه را چنين معنا كردهاند كه : مباهات كردن و افتخار نمودن به كثرت نفرات ، ترجمة الميزان ج : 20ص :601 شما را به خود مشغول نموده ، عمري را به اين كار لغو گذرانديد كه اين عده بگويند رجال ما بيشتر است ، و آن عده ديگر بگويند ما بيشتريم و به اين هم اكتفا نكرديد تا آنكه به سر قبر مردگان خود رفته ، عدد آنها را به عدد زندههايتان افزوديد ، و به مردگان بيشتر خود مباهات كرديد . و اساس اين معنا رواياتي است كه در شان نزول سوره وارد شده ، كه دو قبيله از انصار با يكديگر تفاخر ميكردند به داشتن مرداني از زندگان و در آخر از مردگان ، و در بعضي ديگر آمده كه اين جريان در مكه اتفاق افتاد ، بني عبد مناف با بني سهم مفاخرت كردند ، و به مفاخرت داشتن نفرات زنده اكتفا ننموده ، در آخر مردگان را هم به حساب آوردند ، و سوره مورد بحث در شان آنان نازل شد ، و داستانش در بحث روايتي خواهد آمد ان شاء الله . كلا سوف تعلمون اين جمله ردع و تخطئه ايشان است از اينكه با سرگرمي به چنين امر بيهودهاي از اهداف مهمشان باز مانند . و جمله به زودي خواهيد فهميد تهديد ايشان است و معنايش - به طوري كه از مقام بدست ميآيد - اين است كه : به زودي به آثار سوء اين غفلت خود آگاه خواهيد شد ، و وقتي از زندگي دنيا منقطع شديد آن آثار سوء را خواهيد شناخت . ثم كلا سوف تعلمون اين جمله ردع و تخطئه قبلي را تاكيد ميكند . ولي بعضي گفتهاند تاكيد آن نيست ، بلكه اولي مربوط به آگهي آنان در هنگام مرگ و دومي به آگهي در روز قيامت است . كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم اين جمله ردعي است بعد از ردع تا سه بار آن را تكرار نموده ، تا مطلب را تاكيد كرده باشد ، و كلمه يقين به معناي علمي است كه شك و ترديد در آن راه نداشته باشد ، و جواب لو - اگر در جمله اگر به علميقين بدانيد حذف شده ، تقدير كلام لو تعلمون الامر بعلم اليقين لشغلكم ما تعلمون عن التباهي و التفاخر بالكثرة - اگر به علم يقين حقيقت امر را ببينيد آنچه ببينيد شما را از مفاخرت به كثرت نفرات باز خواهد داشت بوده است . و جمله لترون الجحيم كلامي از نو است ، و لام در آن لام قسم است ، ميفرمايد : سوگند ميخورم كه به زودي جحيم را كه جزاي اين مفاخرت است خواهيد ديد. ديگران اينطور تفسير كرده و ترجمة الميزان ج : 20ص :602 استدلال كردهاند به اينكه جمله لترون الجحيم نميتواند جواب حرف لو باشد ، چون اين حرف امتناع را ميرساند ، بر سر هر جمله در آيد ميفهماند مضمون اين جمله نشدني است ، و رؤيت هر چيزي به معناي تحقق وقوع آن است ، و جواب نشدني ، شدني قرار نميگيرد . و اين تفسير مبني بر اين است كه مراد از رؤيت جحيم ، رؤيت آن در قيامت باشد ، و آيه شريفه بخواهد به مضمون آيه و برزت الجحيم لمن يري اشاره كند ، و اين خيلي مسلم نيست ، بلكه از ظاهر كلام بر ميآيد كه مراد از ديدن جحيم ، ديدن آن در دنيا و قبل از قيامت و به چشم بصيرت است ، منظور رؤيت قلب است ، كه به طوري كه از آيه زير استفاده ميشود خود از آثار علم اليقين است ، و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الأرض و ليكون من الموقنين ، كه بحث در پيرامون آن گذشت ، و اين رؤيت قلبي قبل از قيامت است ، و براي مردمي كه سرگرم مفاخرتند دست نميدهد ، بلكه در مورد آنان امري ممتنع است ، چون چنين افرادي ممكن نيست علم اليقين پيدا كنند . ثم لترونها عين اليقين مراد از عين اليقين خود يقين است ، و معنايش اين است كه جحيم را با يقين محض ميبينند ، و مراد از علم يقين در آيه قبل مشاهده دوزخ با چشم بصيرت و در دنيا است ، و به عين اليقين ديدن آن در قيامت با چشم ظاهر است ، دليلش آيه بعدي است كه سخن از سؤال و بازخواست در قيامت دارد ، ميفرمايد : ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم . ولي بعضي از مفسرين گفتهاند ، مراد از رؤيت اولي ، قبل از دخول در جحيم ، و مراد از دومي بعد از دخول در آن است ، و خلاصه منظور از هر دو رؤيت در قيامت است . بعضي ديگر گفتهاند : منظور از رؤيت اولي معرفت ، و از دومي ديدن و مشاهده است . بعضي هم گفتهاند . مراد يك رؤيت است ، و تكرارش صرفا براي فهماندن استمرار و خلود در دوزخ است . و بعضي وجوهي ديگر گفتهاند ، كه همه آنها ضعيف است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :603 ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم از ظاهر سياق بر ميآيد كه خطاب باز خواست ميشويد و همچنين خطابهاي قبلي الهيكم ، زرتم ، تعلمون و ترون همه به عموم مردم است ، بدان جهت كه در بين آنان كساني هستند كه سرگرم به نعمتهاي پروردگار خود شده ، از خود پروردگار بيخبر ماندند ، تكاثر در نعمت از ياد صاحبان نعمت بيخبرشان كرده ، آري توبيخ و تهديد اين سوره به ظاهر متوجه طايفه خاصي نيست ، بلكه متوجه عموم مردم است ، ولي در واقع متوجه طايفه خاصي از ايشان است ، و آن همان كساني است كه تكاثر از خدا بيخبرشان كرده . و همچنين از ظاهر سياق برميآيد كه مراد از نعيم ، مطلق نعمتها است ، يعني هر چيزي كه كلمه نعمت بر آن صادق باشد ، پس هر انساني از هر نعمتي كه خدا به او داده بازخواست خواهد شد . براي اينكه نعمت - يعني هر چيزي كه سازگار با زندگي و كمال منعم عليه است ، و به نوعي خير و منفعت او را تضمين ميكند - وقتي نعمت ميشود كه در موردي استعمالش كند كه اين استعمال سعادتي براي او باشد ، و از آن سعادت سود ببرد ، اما اگر در خلاف آن به كار ببرد ، مثلا نعمت آب را در سوراخ گوش خود بريزد ديگر نعمت نيست چون آب سازگار با گوش نيست ، هر چند كه خودش في نفسه نعمت است . و خداي تعالي انسان را آفريده ، و غايت و هدف نهايي از خلقتش را كه همان سعادت او و منتهي درجه كمال او است تقرب عبودي به درگاه خود قرار داده ، همچنان كه خودش فرمود : و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ، و اين تقرب عبودي همان ولايت الهي نسبت به بندهاش ميباشد ، و خداي سبحان تمامي آنچه مايه سعادت او است و از آن در سلوكش به سوي غايتي كه براي آتش خلق كرده منتفع ميشود ، و آن عبارت است از همه نعمتهاي ظاهري و باطني كه در اختيار او نهاده . پس استعمال اين نعمتها به طريق خداپسندانه كه انسان را به غايتمطلوبش برساند همان طريقي است كه آدمي را به غايت و هدف از خلقتش كه همان اطاعت است ميرساند ، و استعمال آنها به طور دلخواه و بدون در نظر گرفتن اينكه اين نعمتها وسيلهاند نه هدف ، گمراهي و بريدن از هدف است ، و اين خود معصيت است ، چون خداي سبحان به قضايي رد و تبديل ناپذير حكم كرده كه انسان به سويش برگردد تا از عملش بازخواست نموده، ترجمة الميزان ج : 20ص :604 به حساب اعمالش برسد ، و بر طبق آن جزايش دهد ، و عمل بنده كه گفتيم به حسابش ميرسند همان استعمال نعمتهاي الهي است ، ( اگر دروغ و تهمت و غيبت و مجامله و چه و چه است استعمال زبان است ، كه يكي از بزرگترين نعمتهاي او است ، و اگر زنا و دزدي و قتل نفس است استعمال آلت تناسلي و استعمال دست و ساير جوارح است ) و لذا خداي تعالي ميفرمايد : و ان ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري ثم يجزاه الجزاء الاوفي و أن الي ربك المنتهي ، پس سؤال از عمل بنده سؤال از نعيم الهي است ، كه به چه صورت مصرفش كرد ، آيا شكر نعمت را بجاي آورد ، و يا آن را كفران نمود ؟ بحث روايتي در مجمع البيان است كه بعضي گفتهاند : اين سوره در باره يهود نازل شده كه گفته بودند : عده ما از جمعيت بني فلان و بني فلان و بني فلان بيشتر است ، و خلاصه ما از همه اين سه قبيله نيرومندتريم ، همين معنا آنان را به خود مشغول كرد تا گمراه از دنيا رفتند - نقل از قتاده . بعضي ديگر گفتهاند : در باره شاخهاي از انصار نازل شده كه با شاخهاي ديگر تفاخر كردند - نقل از ابي بريده . و بعضي گفتهاند در باره دو قبيله از قريش نازل شده ، يعني بني عبد مناف بن قصي ، و بني سهم بن عمرو كه با يكديگر تكاثر نموده ، اشراف خود را ميشمردند ، و عدد اشراف بني عبد مناف بيشتر شد ، آنگاه بني سهم بن عمرو زير بار نرفته ، گفتند بايدمردههايمان را هم به شمار آوريم ، شروع كردند به شمردن قبرها ، اين قبر فلاني است و اين قبر فلاني ، و در نتيجه عدد بني سهم بيشتر شد ، چون در دوران جاهليت عدد آنان بيشتر بود - نقل از مقاتل و كلبي . و در تفسير برهان از برقي از پدرش از ابن ابي عمير از هشام بن سالم از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه در تفسير آيه لو تعلمون علم اليقين فرموده : علم اليقين ديدن به چشم است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :605 مؤلف : اين روايت معنايي را كه ما كرديم تاييد ميكند . و در تفسير قمي به سند خود از جميل از امامصادق (عليهالسلام) روايت كرده كه گفت : به آن حضرت عرضه داشتم معناي آيه لتسئلن يومئذ عن النعيم چيست ؟ فرمود : اين امت بازخواست ميشود از نعمت رسول الله ، و سپس از نعمت ائمه اهلبيتش . و در كافي به سند خود از ابي خالد كابلي روايت آورده كه گفت : وارد شدم بر امام ابو جعفر (عليهالسلام) دستور داد غذا آوردند ، من با آن جناب طعام خوردم ، طعامي كه پاكيزهتر و لطيفتر از آن در عمرم نخورده بودم ، همينكه از طعام فارغ شديم ، فرمود : اي ابو خالد اين طعام را چگونه ديدي ؟ و يا فرمود : طعام ما را چگونه ديدي ؟ عرضه داشتم فدايت شوم ، من در عمرم طعامي پاكيزهتر و نظيفتر از اين نخورده بودم ، ولي در حين خوردن به ياد آيه افتادم كه خداي تعالي ميفرمايد : ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم پس حضرت فرمود : خداي تعالي از خوردن شما نميپرسد ، تنها از آن دين حقي كه شما بر آنيد بازخواست ميكند . و نيز در آن كتاب به سند خود از ابو حمزه روايت كرده كه گفت : با جماعتي نزد امام صادق (عليهالسلام) بوديم ، حضرت دستور داد طعام بياورند ، طعامي آوردند كه در تمام عمرمان لذيذتر و خوشبوتر از آن نخورده بوديم ، بعد خرمايي آوردند كه آنقدر شفاف و صاف و زيبا بود كه همه را به تماشا واداشت ، مردي از حضار گفت : به زودي از اين نعيمي كه نزد پسر پيغمبر از آن متنعم شديد بازخواست ميشويد ، امام (عليهالسلام) فرمود : خداي عز و جل كريمتر و شانش جليلتر از آن است كه طعامي به بندهاش بدهد ، و آن را براي شما حلال و گوارا بسازد ، آن وقت بازخواستتان كند كه چرا خورديد ؟ بلكه منظور از نعيم در آيه لتسئلن يومئذ عن النعيم تنها نعمت محمد و آل محمد (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است كه به شما ارزاني داشته . مؤلف : و اين معنا به طرق ديگر و عبارات مختلفي از ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) روايت شده ، و در بعضي از آنها آمده كه منظور از نعيم ، ولايت ( دوستي و اطاعت ) ما اهل بيت است . و برگشت اين معنا به همان معنايي است كه ما خاطرنشان ساخته و گفتيم ، منظور از نعيم تمامي نعمتهايي است كه خداي تعالي به بشر انعام فرموده ، بدان جهت كه نعمت است ، ( و ولايت اهل بيت از ارزندهترين مصاديق آن است بلكه با راهنمايي امامان ترجمة الميزان ج : 20ص :606 است كه استعمال نعمت شكر ميشود نه كفران) . توضيح اينكه نعمتهايي كه خداي تعالي به آدمي ارزاني داشته اگر انسان مورد بازخواست از آنها قرار ميگيرد ، از اين جهت نيست كه نعمتها مثلا گوشت بوده يا نان يا خرما و يا آب خنك ، و يا مثلا چشم يا گوش و يا دست و پا بوده ، بلكه از اين جهت از آنها پرسش ميشود كه خداي تعالي آنها را آفريده تا نعمت بشر باشند ، و آنها را در طريق كمال بشر و رسيدنش به قرب عبودي واسطه و وسيله كرده ، كه بيانش به طور اشاره گذشت ، و بشر را دعوت كرده كه آن نعمتها را به عنوان شكر مصرف كند ، و طوري استعمال كند كه آن استعمال شكر شمرده شود نه كفران پس آنچه از آن بازخواست ميشويم نعمت است بدان جهت كه نعمت است ، نه بدان جهت كه خوردني يا پوشيدني و يا اعضاي ذي قيمت بدني است ، و معلوم است كه خود آدمي نميتواند تشخيص دهد كه دادههاي خداي تعالي را چگونه استعمال كند تا نعمت شود ، و يا به عبارت ديگر شكر باشد نه كفران ، تنها راهنما در اين باب دين خداست كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) آن را آورده ، و اماماني از اهل بيت خود را براي بيان آن دين نصب فرموده . پس برگشت سؤال از نعيم ، سؤال از عمل به دين است ، در هر حركت و سكون . و نيز اين معنا معلوم است كه سؤال از نعيم كه گفتيم سؤال از دين است سؤال از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) و امامان بعد از آن جناب است كه خدا اطاعتشان را واجب و پيرويشان را در سلوك الي الله فريضه كرده ، و طريق سلوك الي الله است ، همان استعمال نعمت است به آن نحوي كه رسول و امامان دستور دادهاند . روايت ابي خالد كه در آن حضرت ابو جعفر (عليهالسلام) فرمود : تنها از آن دين حقي كه شما بر آنيد بازخواست ميكند به همين معنا اشاره ميكند كه منظور از سؤال از نعيم ، سؤال از دين است . و دو روايت جميل و ابي حمزه كه نقل كرديم ، و در هر دو امام صادق (عليهالسلام) فرمود : اين امت بازخواست ميشود از نعمت رسول الله ، و سپس از نعمت ائمه اهلبيتش به اين معنا اشاره دارند كه منظور از نعيم ، رسول و امامان اهل بيت او است . و در بعضي از روايات آمده كه نعيمي كه بشر از آن بازخواست ميشود رسول الله (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است كه خدا او را بر همه اهل عالم انعام كرد تا از گرداب ضلالت نجاتشان دهد . و در بعضي ديگر آمده : ولايت ما اهل بيت است ، و برگشت همه به يك معنا است ، و ولايت اهل بيت عبارت است از واجب دانستن اطاعت و پيروي آنان ، در هر ترجمة الميزان ج : 20ص :607 گفتار و كرداري كه در سلوك طريق عبوديت دارند. و در مجمع البيانآمده كه بعضي گفتهاند : منظور از نعيم صحت و فراغت است ، - نقل از عكرمه . و مؤيد آن روايتي است كه ابن عباس از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نقل كرده كه فرمود : دو نعمت است كه بسياري از مردم در آن مغبونند ، يكي سلامتي و يكي فراغت. و نيز در مجمع البيان است كه بعضي گفتهاند : نعيم عبارت است از امنيت و صحت ، نقل از مجاهد و عبد الله بن مسعود . و اين معنا از امام ابو جعفر و ابي عبد الله (عليهالسلام) نيز روايت شده . مؤلف : و در بعضي از روايات ديگر از طرق اهل سنت آمده كه : نعيم عبارت است از خرما وآب خنك . و در بعضي ديگر چيزهايي ديگر ذكر شده ، كه بايد همه آنها حمل شود بر اينكه خواستهاند مثالي براي نعمت ذكر كرده باشند . و در حديث نبوي از طرق اهل سنت اين معنا نيز آمده كه سه چيز است كه بنده خدا از آن بازخواست نميشود : يكي خرقهاي كه عورت خود را با آن بپوشاند ، و يكي پارهناني كه با آن سد رمق كند ، و سوم خانهاي كه از سرما و گرما حفظش نمايد ... اين حديث هم بايد حمل شود بر اينكه خداي تعالي در بازخواست از ضروريات زندگي سختگيري و مناقشه نميكند ، و خدا داناتر است. |
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |